دوستای گلم به این وبلاگم بیایید
خوشحال میشم همدیگه را تو این وبلاگم لینک کنیم
دوستتون دارم
http://yashar1388.niniweblog.com
ياشار جان تا این لحظه 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن دارد
دوستای گلم به این وبلاگم بیایید
خوشحال میشم همدیگه را تو این وبلاگم لینک کنیم
دوستتون دارم
http://yashar1388.niniweblog.com
دیشب موقعی که بابا اومد زنگ خونه روزد
توگفتی بازش نکن تا من برم پایین خودم بازش کنم گفتم برو
خودمم اومدم تو راه پله ایستادم
در پایینو که باز کردی با جیغ و گریه راه رفته رو با دو برگشتی
گفتم چیه؟ گریه گریه که یه گربه اونجا میخواد منو بخوره
باهم رفتیم پایین تا یه گربه چاق رو دیوار نشسته
درو باز کردیم بابا طفلکی که هنوز یه لنگ پا پشت در ایستاده بود اومد داخل
تو هی میگی گربه و با دستت بهش اشاره میکنی
بابا یه پیشت کردو گربه فرار کرد
تو ذوق که بابا تو فراریش دادی نذاشتی منو بخوره
منم که ...... آره دیگه بابا همیشه
قدرتمندترین شخص بوده برات گلم
منم حالا چندتا گربه ملوس برات گذاشتم که
بدونی گربه ترس نداره فدات شم
سلام گلم همیشه خوش باشی این تنها خواسته منه
کوچولوی بزرگ مرد من دیروز که داشتم پیرهن باباییو
اتو میزدم گیر دادی که برا بابای منه من میخوام اتو کنم
باکمک هم اتو کردیم من لباس بابارو بهش دادم پوشیدو رفت توهم تو اتاق بودی
شب که بابایی اومد تو طبق معمول از سرو کله بیچاره بالا میرفتی
مامانی بابایو بوسیدو به تو گفت بابایی گناه داره خسته شده
میخواستم کاری کنم که تو عقب نشینی کنی
دست از سر بابا برداری توهم رفتی یه گوشه نشستی
هی انگشته دستتو بهم نشون میدادی میگفتی ببین
گفتم چی شده با نازو غمیش اومدی بغلم گفتی اتو سوزوند
ای دادو بیداد آخه تو صبحدستت سوخته حالا میگی؟
به قول بابا لرل هاردی هم اینطور نبودن
همیشه اینطور در قبال دردا خوب مقاومت کردی
شایدم مسببش مامانه که تورو لوس بار نیاورده
ولی خداروشکر صبوری کاش همیشه اینطور باشه
آخه گلکم زندگی پستی بلندی زیاد داره ما باید
خیلی صبور باشیم
انگشتت تاول زده بود الهی بگردم حاتا میگفتی میسوزه
برات پماد آلفا زدم فدات بشم که چه خوب از موقعیتها استفاده میکنی
سلام پسر قشنگم چندروزی میشه که به وبلاگت سر نزدم
پسر خوب مامان اینروزها دلم بدجوری گرفته الکی الکی
قشنگ مامان اگه بعضی وقتا حوصله ندارم ببخشید
دیشب رفته بودی قطره دنتولو برداشتی و بازم
ازروی کنجکاوی خاصتی سراز کارش دربیاری که ای وای
چی شد ای باغ امید کارت به اینجا کشید
بله کردی تو دهنتو دهنت آتیش گرفت
منم تندی بهت ماست دادم خوردی
اخلاقت مثل دخترهاست تا چیزی میشه
تند وتند میگی مامان من میترسم
الهی دورت بگردم آخه چرا؟
چند شبی هست تا مامانو بابا رو نخوابونی
چشم رو هم نمیزاری آخ که چه کیفی میکنه بابا
همچی بغلش میکنی پشتش میزنی و آروم آروم
براش لالایی میگی آخی طفلک باباهم از زور خستگی
چه زود خوابش میبره اونوقته که نوبتی هم باشه نوبت منه
فدای مهربونیهات بشم مامان
ازبس تو خونه موندیم دیگه از مگسم میترسی
اوایل به مگس میگفتی پروانه آخه چقدرم شبیه همدیگه هستن
تا اینکه فهمیدی نه بابا این کجا و آن کجا
ولی از مگس هم میترسی هم میترسونی
دیروز یه مگس اومده بود تو خونمون تو با تفنگت که بابایی
تازه برات خریده دنبال مگس بودی
از قضا مگس اومد نشست رو سر من تو هم محکم کوبیدی تو سرم
من خندم گرفته بود که آخه دوستی خرسه هم اینطوری نبود
تو هم تند وتند منو میبوسی و میگی ببشید ببشید
الهی فدات شم وقتی خودتو لوس میکنی ببخشیو میگی بشید
چون میدونی مامان شدیدا رو درست ادا کردن کلمات تاکید داره
تو هم که پسر باهوشه منی و خدارو شکر تا الان که سه سالو پنج ماهته
کلماتو خیلی قشنگ و شمرده تلفظ میکنی فقط به تصادف میگی تفادص
و به سیب زمینی میگی سیب زنیمی
چند ماهیه منو تو تمام روزهامونو تنهاییم و باهم میگذرونیم
آخه از روزی که بابا به خاطر زلزله ورزقان اومده
ماهم که طاقت دوریشو نداشتیم از دیماه سال ١٣٩١
اومدیم تبریز به این خاطر که بابا تموم روزها سرکاره و ماهم جاییو بلد نیستیم
توخونه موندیمو دعا میکنیم که خونه ها زودتر درست بشن که بریم
آگه خدا بخواد کار بعدی بابا نمک آبروده ای خوش میگذره
پسر سرکه نمکی من خداروشکر تو اینجایی کنار من بغل من
عزیزم به خاطر این روزهای تکراریه که یه کم کسلم
خدا به بابا علی قوت بده
فدات شم این روزها وضع اقتصاد کشورمون بد شده گرونی بیداد کرده
الان که دارم اینارو مینویسم روز ١٣/٣/١٣٩٢ هستش
دوهفته دیگه انتخاباته ریاست جمهوریه خدا که اوضاع خوب پیش بره
من نگران آینده تو هستم خدا به خیر کنه
گل پسرم تو که خوش باشی ماهم خوشیم به خوشی تو
خوشگل مامان اینها سی دی هاتو کارتهای دید آموزته که همش روزها باهاشون خودت سرگرم میکنی وکیف سی دی هات تو خوابم از خودت جدا نمیکنی
1-24فروردین 1388 جواب آزمایش بارداریم مثبت بود
2-خرداد ماه اولین سونوگرافی برای 2ماهه بارداریم
3-مردادماه سونوگرافی کردم جواب اینکه گل پسری تو راهه
4-مهر سونوگرافی گفت سالمه سالم
5-24آذر ساعت یک شب قدمهای کوچولوشو گذاشت رو چشمای مامانو زمینی شد
6-24 آذر ساعت 11ظهر واکسن بدو تولدشو زدوتست شنوایی داد
7-27 آذر تست غربالگری داد
8-27آذر اولین حمومش با همکاری مامانو مامانجون
9-30آذر بند نافش افتاد
10-12اسفند ختنه کرد ومرد شد
11-27 اسفند برا اولین بار رفت رشت خونه مامانجون
12-13 فروردین 1389 برا اولین بار برگشت رو شکمش یعنی سه ماهو دوازده روزه بود
13-پنج ماهگی چهاردست وپا رفت و اولین غذای کمکیش که حریره بادم بود خورد
14-پنج ماهگی اولین مرواریدش در اومد واصلا هیچ کدوم از دندوناش براش درد آور نبود
15-اولین آرایشگاه که رفت آرایشگاه جردن کوچه پنج شمالی بود که یکساله بود
16-اولین قدمهایی که خودش مستقل برداشت 13 ماهه بود
17-اولین کلمه که گفت دده به زبون خودش یعنی بابا
18-اولین حموم رفتنش با پدرش پنج ماهگی زمانی که نشستن یاد گرفته بود
19-اولین دوستش محمد فریدزادگان بود زمانی که بوشهر زندگی میکردیم
20- اولین بار که بغل بابا رفت داخل آبهای خلیج فارس 4ماهه بود
21-اولین کارتونی که براش خریدیم مستر بین بود
22-دو سالگی اکثر کلماتو بدرستی میگفت تنها کلمه اشتباهش شمک به جای شکم بود
23-به نخودفرنگی میگفت نفود خرنگی
24-اولین دوچرخه آذر 1391 براش خریدیم
25-اسفند 1391 پوشک رو برا همیشه ترک کرد چون برا بیرون رفتن و شبها موقع خواب میپوشید
26-عید قربان 1390شیرخوردنشو ترک کرد
27-اولین برفی که دید 4 آذر 1390 بود
تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!
اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.
زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!
فرق اینجا با آنجا :
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
- احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
- کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
- اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
- به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
- اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!
بلوتوث:
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم
اعتمادسازي:
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم
موج مکزیکی:
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …! راستی از پارازیت ها چه خبر؟!
سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....
چندبار مصرف:
لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!!
جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....
رخصت :
خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم .
مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم.....
اولین نفس:
کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینجا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد .................آهااااای من که هنوز حرفهایم تمام نشدههههههههههههه...
این روزها دقیقه هایم تنها به تماشای عکسی از تو می گذرند که در آن معصومانه ترین لبخند ها را بر لب داری و مرا در مواجهه با چشمان بی مثالت که خیره به ناکجا مانده اند هر لحظه...عاشق تر می کند زندگی ات را بکن یاشار من! آرزوهای خودت را داشته باش تو باشی یا نباشی، همیشه اینجایی نزدیکتر از نفس... در تپش های قلب یک مادر....اگر خوشبخت باشی دیگر چه فرقی می کند کجای دنیاایستاده باشی ؟؟روزی اگر نبودم تنها ارزوی ساده ام این است...زیر لب بگویی مادر... یادت بخیر..
مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی